گفت:« در روزگاران گذشته اوتناپیشتیم مردی روحانی بود. از این پس او و همسرش در دوردست، در دهانه رودها خواهند زیست.» بدینسان بود که خدایان مرا برگزیدند و در اینجا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگی کنم.
.
.
.
همسر اوتناپیشتیم،« دورافتاده » به او گفت:« گیلگمش زار و خسته به اینجا رسید. او فرسوده است. به او چه خواهی داد تا به یادگار به سرزمین خود ببرد.» پس اوتناپیشتیم زبان به سخن گشود « گیلگمش تو چون مردی زار و خسته به اینجا آمده ای، تو خود را فرسودی، چه هدیه ای شایسته آن است تا به یادگار به سرزمین خود ببری؟ گیلگمش بر تو سرّی را آشکار خواهم کرد، آنچه می گویم رازی از خدایان است. گیاهی است که در زیر آب می روید. برآمدگی هایی چون خار دارد، همچون گل سرخ، دستهایت را زخم خواهد کرد. اما اگر آن را بدست آوری، آنگاه مالک چیزی خواهی بود که جوانی از دست رفته را به انسان برمی گرداند…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.